شوق پریدن
پنجشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۲، ۰۷:۳۵ ق.ظ
شوق پریدن ندارم :
بُغضِ نِشَسته تو گلو
راه نفس بسته ولی
نای شکستن ندارم
دستِ تو تو دستِ من و
مثال عهدای قدیم
جرأت بستن ندارم
یه جاده بود میون ما
سفر به انتها رسید
قصد رسیدن ندارم
تو حسرت هوای تو
در قفس بازِ ولی
شوق پریدن ندارم
مقصدِ من تو بودی و
مقصد تو رقیب من
طاقت دیدن ندارم
دلبستگی مالِ تو شد
در به دری نصیبِ من
مِیلِ شنیدن ندارم
- ۹۲/۰۴/۲۷