:::: کافه ترانه ::::

ترانه های بیجی

:::: کافه ترانه ::::

ترانه های بیجی

مجنونِ بی لیلی :


تو آغوشم بمون شاید
تو این رویا بمیرم من
توی دنیای بعد از این
دو دستاتُ بگیرم من

بمون شاید که این رویا
نَشه بیدارِ این دنیا
تمام آرزوم اینه
بمیرم توی این رویا

گذشته از سرم آب و
شدم مجنونِ بی لیلی
هنوزم مستِ چشماتم
تو هم این عشقُ بی میلی

تو آغوشم بمون یارم
نکن یک لحظه بیدارم
من از این حس بیداری
از این کابوس بی زارم

دیگه آغوشِ این ساحل
به دریای دلم دوره
از این جا تا حضورِ تو
شکستِ عشقُ مجبوره

نگو هم بغض من لالا
دیگه خوابم نمی گیره
دیگه چشمای معصومم
چرا جز غم نمى بینه

چه دلتنگم از این دوری
از این احساسِ مجبوری
چه دلگیرم که می بینم
به دل این سازشِ زوری

شکسته بغض من حالا
سَرِ مغرورِ من بالا
دیگه ماهی نمی تابه
به جَزر و مدّ این دریا

 

  • مجتبی حکاک زاده

فدای چشم روشنت :


اشکامُ پنهون می کنم
غصه رو زندون می کنم
دردامُ درمون می کنم
...
بازم تو یارم نمی شی


شعرامُ ارزون می کنم
لیلی و مجنون می کنم
گریه رو خندون می کنم
...
بازم تو یارم نمی شی


فکر زمستون می کنم
چاره ی بارون می کنم
سختا رو آسون می کنم
...
بازم تو یارم نمی شی


واست رابندون می کنم
آینه و شمدون می کنم
خوبا رو مهمون می کنم
...
بازم تو یارم نمی شی


دلا رو ویرون می کنم
گریه هامُ خون می کنم
اشکامُ بارون می کنم
...
بازم تو یارم نمی شی


چشمارو افسون می کنم
به انتظار دیدنت
بازم تو یارم نمی شی ..؟
فدای چشم روشنت

  • مجتبی حکاک زاده

شوق پریدن ندارم :


بُغضِ نِشَسته تو گلو
راه نفس بسته ولی
نای شکستن ندارم

دستِ تو تو دستِ من و
مثال عهدای قدیم
جرأت بستن ندارم

یه جاده بود میون ما
سفر به انتها رسید
قصد رسیدن ندارم

تو حسرت هوای تو
در قفس بازِ ولی
شوق پریدن ندارم

مقصدِ من تو بودی و
مقصد تو رقیب من
طاقت دیدن ندارم

دلبستگی مالِ تو شد
در به دری نصیبِ من
مِیلِ شنیدن ندارم

  • مجتبی حکاک زاده

شوفر تاکسی :


توو پیچِ شِمرونِ نگات ، خطای عابر می کشم
بعدش یه پل هوایی و چند تا مسافر می کشم

توو میدون اعدامیات ، حصار و دیوار می کشم
یه توپ ویه گیوتین ویه چندتایی دارمی کشم

توو انقلابِ چشم تو شعار می دم پیشم بمون
بیا همین ترانه رو تو هم صدای من بخون

فردوسی نگاهِ تو ، ترانه سازش می کنم
اون دیوهفت سرُ واست برّه و بازش می کنم
(باز=کبوتر سفید)

بوستان چشمای تو رو صد تا گلستون نداره
سعدی توو این حکایتاش ، حتی یه مجنون نداره ؟

راه آهن چشمای تو ، کاشکی به مام بلیط می داد
راستی ؛ فرودگاه نگات شوفر تاکسی نمی خواد ؟؟؟

  • مجتبی حکاک زاده

خانه ی امن :


در خانه ی امنی که دگر جای کسی نیست
با درد هم آغوشم و فریاد رسی نیست

این فتنه از آغوشِ که برخاست که این بار
صد فتنه از آن خاست و امدادرسی نیست

در هر نفسم عطر دل انگیزِ تو پر بود
بی تو بجز از شوق پریدن هوسی نیست

این ولوله در شهر به پا خاسته .. دیدم
در دشت و دمن ، بانگ و صدای جرسی نیست

صد شکر که با رفتنت این قافله گفتند
در بین جماعت دگرم خار و خسی نیست !!!!

  • مجتبی حکاک زاده

قانون :


قانون دنیای تو پس زدن و شکوندنه
تَنِ عاشقُ توی هر آتیشی سوزوندنه

قانون دنیای من فقط پای تو موندنه
گفتن دو بیتی و از تو ترانه خوندنه

  • مجتبی حکاک زاده

عشق :


گفتم از عشق بگو:
گفت : ... عاشق

گفتم از دوست بگو
... خندة تلخی زد :
یا به دنبال دلش می گردی
یا به دنبال دلت می گردد .

  • مجتبی حکاک زاده

به دنیای دلم ساده
کشیدی دستِ دنیاتو
تو رفتی،خیس ِ ازاشکام
تمام ردِ پاهاتو

تو رفتی و نگاهِ من
هنوزم ماتِ دنیاته
نمی ترسم ازاین دوری
خدا هر لحظه همراته

  • مجتبی حکاک زاده